دیکشنری
داستان آبیدیک
glad tidings
glæd ta͡idɪŋz
فارسی
1
عمومی
::
مژده، نوید، خبر خوش، بشارت
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
GLABROUS
GLACE
GLACIAL
GLACIAL EPOCH
GLACIAL LAKE OUTBURST FLOOD
GLACIAL TILL
GLACIATE
GLACIATED
GLACIATION
GLACIER
GLACIOLOGY
GLACIS
GLAD
GLAD HAND
GLAD RAGS
GLAD TIDINGS
GLAD TO HEAR IT
GLAD TO MEET YOU
GLAD YOU COULD COME
GLAD YOU COULD DROP BY
GLADDEN
GLADE
GLADIATE
GLADIATOR
GLADIATORIAL
GLADIATORSHIP
GLADIOLA
GLADIOLE
GLADIOLUS
GLADIOLUS FLOWER
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید